میان بن بست کوچه ها :* من آنم ! کودکی خسته و تنه غلتیده در تلی از خاک نه یارای گریه دارم نه فریاد . من آنم محروم مانده ز لطف مادر دستانم لبریز از مرگ خونم آغشته به گرمای خاک . من آنم ! کودکی رها اشک چشمانم غلتیده در خون خون پدر در اندامم . من آنم ! کودکی تنها کودکی خسته بر سنگلاخ زمان پریشان ز حادثه روزدگار دستانم سرد _سرد سرد _ اندوهم آکنده از بیداد . من آنم ! کودکی خفته در باد گم گشته در نبض زمان صدایی پیچیده در گوش خاک , کویر در سینه دارم آشنای دیرینه این دیارم . من آنم ! کودکی آواره در لزره اندام زمین بیهوده در جستجوی مادر محزون در نیستی پدر من آنم ! رنجیده از قهر زمان گم شده در پیکر خاک فلک را به خشم گرفته در چشمان , آهم , به فردای بی آفتاب من آنم ! کودکی خسته و تنها گیسوان پریشان مادر در دستم نگاه سبز پدر در چشمانم آرمیده بر بستر خاک آری ! من آنم ! کودکی ... میان بن بست کوچه ها !!! نظرات شما عزیزان:
|
About
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
Home
|